سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 16414

  بازدید امروز : 0

  بازدید دیروز : 1

همه چیز از یک اداره

 
و از او پرسیدند امیر مؤمنان خود را چگونه مى‏بینى ؟ فرمود : ] چگونه بود آن که در بقایش ناپایدار است و در تندرستى‏اش بیمار ، و از آنجا که در امان است مرگ به سوى وى روان است . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: سه شنبه 88/8/26::: ساعت 11:20 صبح

سلام.

دیروز باخبر شدیم که یکی از هم کاران دل سوز و زحمتکش اداره از این دنیا پر کشیده. خبر تقریبن مثل همه ی خبرهای فوت، ناگهانی بود و تا باورمون بشه و به ذهنمون بیاد که چه کارهایی باید انجام بدیم، کمی طول کشید. به خصوص که بنده مثلن روابط عمومی اداره هم هستم و خب قطعن خیلی ها، توقع تصمیم و هماهنگی و اجرا رو حتا از بنده دارن. به هر حال همه متاثرن و ... .

جمله ی جالبی رو یکی از هم کاران بعد از شنیدن خبر گفت: « امروز او، فردای خود ماهاست...»

چه با مسما و تامل برانگیز. اگه کمی فکر کنیم که فردا هم ممکنه نوبت ما باشه، قطعن خیلی بهتر از اینی خواهیم بود که الان هستیم.

خدایش بیامرزاد. این هم کار فقیدمون روز آخری که اداره بوده، گفته بود:‏ من که مشهد و کربلا و سوریه و مکه نمی خوام. فقط خدا ازم راضی باشه.

ان شا‍ءالله با اربابانش محشور بشه.


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: سه شنبه 88/7/21::: ساعت 12:32 عصر

سلام.

بله!

می دونم که این جا خیلی دیر به روز می شه اما متاسفانه این روزها در منزل هم مشغولیات زیاده و به علت بیماری یک ماهه ی بنده (که منجر به دوری از اداره به همین مدت شد)، خیلی کارها عقب افتاده بود؛ هم در اداره و هم در منزل. به هر حال همه ی این ها شاید یه جورایی توجیه هم باشه!

از امروز قراره یک برنامه ی جدید در اداره اجرا بشه و اون اینه که بنده نیمی از وقت اداره رو خارج از محیط کار خودم به روابط عمومی اختصاص بدم. یعنی یه جورایی کار تخصصی روابط عمومی البته باز هم به همراه چند کار دیگه!

ان شاءالله این اتفاق برکات زیادی خواهد داشت. یکی از مهم ترین اون ها برنامه ریزی و راه اندازی پرتال اداره خواهد بود.

یکی دیگه از کارهایی که فکرهایی براش دارم، دسته بندی و بررسی ریز شکایات و آمارگیری به صورت دوره ای از اون ها خواهد بود. به هر حال هیچ جا از شکایت ارباب رجوع در امان نیست. به خصوص اداره ی ما که روزانه با حدود 2000 نفر مراجعه کننده رو به روست. اگر این شکایات تفکیک و دسته بندی بشه، خیلی بهتر می شه فهمید در کدوم قسمت مشکل داریم و چه راه کاری باید اتخاذ کرد که شکایاتمون در هر بخش به حداقل برسه.

خیلی کارهای دیگه در ذهنم هست؛ اما فعلن باشه تا بعد!


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: سه شنبه 88/6/10::: ساعت 7:36 عصر

سلام.

این روزها رییس فعال اداره ی ما، با دوندگی های زیاد مقدار خوبی بودجه برای نوسازی فضا و تجهیزات اداره گرفتن و اداره مون کلی نو نوار شده. البته بماند که چند بار اتاق ما به هم ریخت و دوباره مرتب شد و کلی هر روز لباس هامون خاکی و ... می شد و لباس بنده که حتا رنگی شد و دیگه قابل استفاده نیست.

به هر حال بگذریم.  

تکریم ارباب رجوع!

در لحظه ی اول شاید این عکس هیچ چیز غیر عادی نداشته باشه.

اما کافیه کمی دقت کنید!

تکریم ارباب رجوع تا این حد دیده بودین تا حالا ؟؟!!!؟؟؟

این عکس یکی از صحنه های این روزهای اداره ی ماست که یکی از همکاران خوش ذوق گرفتن. خداییش خودم که اون روز که این متن رو دیدم تا ظهر می خندیدم. «لطفا» رنگی نشوید؛ لطفا!!!

شاد باشید!


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: دوشنبه 88/6/9::: ساعت 11:52 صبح

سلام.

غیبت کبرا بود گویا این بار!!!

باز هم از خیل عظیم (!!!) خوانندگان چشم به راه این وبلاگ عذر خواهی می کنم!

اما چون الان در اداره هستم و فرصت نوشتن مطلب نیست، فقط قول می دیم از این به بعد این جا منظم تر به روز بشه. مثلن حداقل هفته ای یک بار. اگه خدا کمک کنه. ان شاءالله هم وبلاگ روی پورتال اداره قرار بگیره و هم دوستان و همکاران در نوشتن مطالب کمک کنند و هم آدرس وبلاگ رو به عنوان وبلاگ اداره به همکاران اعلام کنیم، این جا پر رونق می شه.

تا بعد خدا نگه دار.


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: دوشنبه 88/2/28::: ساعت 5:31 عصر

سلام.

آره! می دونم! مثلن قرار بود این جا زود به زود به روز بشه. اما نشد!‏ بنده یک عذرخواهی به خیل عظیم (!!! !!!) خوانندگان وبلاگم بدهکارم.

این روزها علاوه بر گرفتاری های بیش از حد اداره، در منزل هم سرم بیش از حد شلوغ بود. چند تا مهمونی و ... . در اداره هم اصلن فرصت نمی کردم که به کاری غیر از کارهام فکر کنم! به هرحال به نظرم انجام مسؤولیت هایی که به عهده ی بنده ست در محل کار و منزل مهم تر از به روز کردن این جا بود. هرچند بدقولی هم اصلن جالب نیست.

در این جا گفته بودم که احتمالن مجبوریم با همکاری تودیع اجباری داشته باشیم؛ خبر دار شدیم که یکی از بی تجربه ترین افرادی که در پُست مشابه ایشون در یکی از مراکز کوچک تر مشغول به کاره، به عنوان جانشین ایشون انتخاب شده. خیلی بد می شد اگر اون فرد به این سِمَت می رسید. بنده با این که برخوردهای بسیار کم و کوتاه اون هم در زمان تصدی یک شغل دیگه با اون فرد داشتم، اما بر اساس تجربه ی برخورد با افراد متفاوت، که انصافن این سال هایی که به سازمان اومدم بهشون دست پیدا کردم، متوجه شده بودم که خیلی بی تجربه و خام و کوته بین اند. بر همین اساس هم بنا به همون وظیفه ی خطیر روابط عمومی -که دیروز هم روز ما بود - رفتم پیش رییس مرکز و کلی باهاشون صحبت کردم. ایشون هم تا حدودی با افرادی در این مورد صحبت کرده بودن اما چون فرد دیگری در این پُست وجود نداره (قحط الرجال داریم در این زمینه در استانمون!) به اجبار این فرد رو انتخاب کرده بودن. هرچند صحبت های بنده تا حدودی مؤثر بود و باعث شد با چند نفر مفصلن صحبت کنن-که بعدها از اون ها شنیدم- اما وقتی حرف هام تموم شد و از اتاقشون بیرون اومدم،‏مطمئن نبودم که نظرشون کاملن تغییر کرده هباشه. اما چون موضوع برای اداره ی مرکز ما حیاتی بود، حتا بعد از این که از اداره بیرون اومدم، شدیدن نگران بودم و دوباره با آقای رییس تماس گرفتم و کلی صحبت دیگه که این بار گفتن دعا کنین ابلاغشون رو نزده باشن.

خوشبختانه صحبت های ما به نتیجه رسید و ایشون نظرشون تغییر کرد و با راه کارهایی که بنده با شناخت از مسؤول قبلی داشتم، آقای رییس رو متقاعد کردم که فعلن مدتی با این روش باهاشون کار کنن و بعد از چند ماه اگر نتیجه نداد، اون گزینه ی بدتر رو انتخاب کنن. هرچند به عقیده ی بنده مسؤول قبلی که قرار بود از اداره بره، قابل مقایسه با اونی که قرار بود بیاد، نیست و هرچه هم در زمینه هایی بدی هایی داشته باشه، باز هم با تجربه است و هم خودش باعث تنش در سیستم نمی شه و هم دید بازی داره.

به هر حال خیلی خوشحالم که تونستم با تصمیم گیری به موقع اداره م رو از یک معضل بزرگ و حل نشدنی نجات بدم.

و واقعن معتقدم که همیشه « پیش گیری بهتر از درمانه» ! پیدا کردن ارتباطش با مطلب ما این قدرها هم سخت نیست!

شاد باشید.

دعا.


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: سه شنبه 88/2/15::: ساعت 7:3 صبح

سلام.

در پست قبلی گفتم که حال رییسمون خیلی مناسب نیست. این حال و احوال نامناسب چند روزیه نامناسب تر شده.
این بنده ی خدا گمانم می کنه می تونه یک هویی و در عرض نهایتن یک ماه، اوضاع نابسامان (البته از دید خودش) تمام قسمت های اداره رو سامان ببخشه؛ از همون نوعی که خودش می خواد و در ذهن داره.

اما این یکی دو روزه که از یک طرف متوجه شده خیلی از کارها اون طور که او فکر می کرده جلو نمی ره و انجام نمی شه، و از طرف دیگه اون طورها هم که فکر می کرد مدیران رده بالاتر سازمان سریعن خواسته هاش رو اجابت نمی کنن، یک احساس بد پیدا کرده شبیه سرخوردگی و یاس که از صحبت ها و تصمیم های جدیدش کاملن مشخصه.

در این بین بنده به عنوان روابط عمومی اداره (البته به جز عناوین دیگه!) وظیفه م خیلی سنگین شده. به هر حال مهم ترین بخش کار یک روابط عمومی، انتقال افکار دیگران (بخونید حرف و حدیث البته از نوع جدی) به رییس مجموعه ست و کمک در تصمیم گیری ها.

اما مسؤول اداره ی ما در عین حال که جوان و از نظر کار سازمانی کم تجربه ست و بسیار از دیگران نظر می خواد، اما معمولن نظرات خودش رو ترجیح می ده و پیاده می کنه. تغییر این نوع نگرش کمی سخته؛ هرچند بنده در مدت این چند ماه، تونستم تا حدودی بر روی بعضی تصمیمات که به نظرم اجراش حداقل برای اداره ی ما غلط بوده، تاثیرگذار باشم.

به هر حال این روزها به دنبال فرصتی هستم برای این که بشینم و یک سری مسایل رو برای ایشون باز کنم و دیدشون رو نسبت به بعضی افراد و بعضی افکار تصحیح کنم.

دعا کنین بتونم.


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: شنبه 88/2/12::: ساعت 8:44 عصر

سلام.

این روزها اتفاقاتی در اداره در حال رخ دادن هست که فعلن به دلیل مسایل امنیتی نمی تونم بنویسم! البته شاید بعدن هم نشد که بنویسم!!! فقط گفتم که بعد بدونین که بنده چقدر ... ! بله! احتمالن در همین روزها مجبوریم شاهد تودیع اجباری (شبیه اخراج) یکی از همکاران باشیم. البته هنوز قطعی نیست. (الان مثلن به نظرتون نگفتم دیگه؟؟!!!!)

اما امروز جلسه ی آموزشی توجیهی پرتال در اداره مون بود. خیلی خوبه اگر بتونیم اون طور که می خوایم راه بندازیم و استفاده کنیم. اما...

خواب آشفته ی این مدت بنده با این موضوع شروع شده. چون با تغییراتی که در اداره به وجود میاد و راه اندازی این پرتال، کارهام بدون اغراق حداقل 2 برابر می شه و همین نگرانم کرده. از اون جا که این حقیر هم کنجکاوه و هم نمی تونه ببینه که کاری که خودش می تونه بهتر انجام بده، داره با کیفیتی پایین تر ارائه می شه؛ می دونم که توی بحث پرتال هم مثل مباحث دیگه، حسابی خودم رو درگیر خواهم کرد و ... . امان از بی وقتی!

دعا کنین بتونیم با برنامه ریزی مناسب به بهترین وجه از این امکانی که الان به وجود اومده، برای خدمت رسانی بهتر استفاده کنیم. چون ارباب رجوعان خارجی ما اغلب از اقشار به قول معروف آسیب پذیرن که دستشون به مبادی مختلف دولتی و امکانات آن چنانی نمی رسه.

تا بعد!


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: سه شنبه 88/2/8::: ساعت 3:15 عصر

سلام.

این روزها آقای رییس روزهای بدی رو می گذرونن! و بالطبع وقتی رییس مجموعه ناخوش احوال باشه، مجموعه هم بالاخره بی نصیب نمی مونه. به خصوص این که ناخوش احوالی رییس به علت مشکلات و مسایل اداره ست.

متاسفانه ایشون بیش از حد به حرف های همه اهمیت می دن! منظورم این نیست که باید بی اهمیت باشن؛ اما بالاخره ایشون چند ماهی بیشتر نیست که ریاست اداره رو به عهده دارن و حالا مونده تا دوست و دشمن رو بشناسن و بدونن در پشت حرف ها و حرکات هرکس چه غرض یا مرضی نهفته ست!

یک اخلاق خوب یا شاید بد ایشون اینه که دوست ندارند کمترین حرفی در مورد کوچک ترین و کم اهمیت ترین موضوع اداره از زبان کسی شنیده بشه. خب در اداره ها هم که این، یک موضوع عادیه و بعضی از کارمندها اگر حرف نزنند و شکایت یا خدای نکرده غیبت نکنند که روزشون شب نمی شه!!! اما ایشون بسیار به این موضوعی که نمی شه در برابرش ایستاد بسیار حساس شدن. به طوری که با شنیدن کوچک ترین حرف و حدیثی روششون در اون زمینه تغییر می کنه.

به نظرم یکی از آفات بزرگ مدیریت همین نوع نگاه و رفتار باشه.

دعا کنین بتونم در این زمینه باهاشون صحبت کرده و قانعشون کنم. ان شاءالله.


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: دوشنبه 88/1/31::: ساعت 1:55 عصر

سلام.

دیگه از این به بعد تصمیم جدی دارم که این جا در فواصل زمانی کوتاه تر به روز بشه. شاید هم این جا تبدیل شد به پایگاه کمیته ی روابط عمومی اداره! که البته بعیده مجوزش رو بهمون بدن. به هر حال ... .

اتفاقات این مدت که خیلی زیاد بوده و قطعن قصد بنده هم این نبوده که تمام اتفاقات رو بنویسم. اما چند موضوع جدید که در مدت غیاب بنده بوده،‏ این هاست:

- تشکیل کمیته ی روابط عمومی اداره:

هرچند این کمیته هنوز 3 جلسه بیشتر برگزار نکرده! امیدواریم که در سال جدید با برکتی که ان شاءالله خدا به وقتمون می ده، شاهد فعال شدن این کمیته هم باشیم.

- تجهیز و افتتاح رسمی کتابخانه ی اداره:

شاید تنها خیر و برکت بارز کمیته ی روابط عمومی، همین افتتاح کتابخانه به صورت رسمی باشه. البته به دلایل زیادی از جمله دانشجو بودن مسؤولی که از کمیته عهده دار وظایف مربوط به کتابخانه شده، فعلن کتابخانه مون تنها در ساعات خاصی خدمات ارایه می ده؛ که البته به دنبال راه کاری هستیم که بتونیم در ساعات غیاب ایشون، حداقل فضای کتابخانه رو در اختیار همکاران قرار بدیم. ان شاءالله.

- برگزاری جلسات مسؤولین واحدهای مختلف اداره:

انصافن این جلسات هرچند به جهت طولانی شدنش (که اون هم ناشی از تعداد زیاد بخش ها و مشکلات اون هاست)، کمی خسته کننده ست؛ اما باعث شده چرخ اداره روان تر بچرخه و بسیاری از مسائل و مشکلات به آرامی مرتفع بشه و کلی از استرس ها و درگیری های بی مورد، حذف. امید که این جلسات هر روز پربارتر بشه و نتایج خوب اون رو دوستان و مراجعینمون هم ببینن.

- خرید اشتراک اینترنت پرسرعت و نامحدود:‏

خیلی چیز عجیب و غریبی نیست! همون ADSL خودمونه! بحمدلله این مشکل همیشگی اداره برای ارسال یا دریافت ایمیل های کاری و نق زدن های همکاران که چرا همه جا همه ی سیستم هاشون به اینترنت دائمی متصله و ما نه؛ برطرف شد. هرچند هنوز به علت برخی محدودیت های حراستی، سامان دهی خوبی برای استفاده ی همه ی دوستان در تمامی ساعات انجام نشده. این هم از اون مقوله های پر دردسر و زمان بره که باید همه ی جوانبش رو خوب سنجید تا چیزی از قلم نیفته.

- برپایی جشن مختصر تولد به مناسبت تولد همکاران:

البته این کار هنوز درون واحدها عملی نشده؛‏ اما در جلسه ی مسؤولین واحدها که هفتگی تشکیل می شه، راه افتاده و جالبه. برنامه ی بعدی و آنی کمیته ی روابط عمومی،‏ اعلام روز تولد پرسنل هر واحد به مسؤول واحدهاست که ان شاءالله جشن های درون واحدی برای همه ی همکاران با خرید کیک و شیرینی و اهدای هدیه ای هرچند کوچک برپا بشه.

اتفاقات خوب و بد دیگه برای پست بعدی.

تا بعد!


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: جمعه 87/9/15::: ساعت 11:34 عصر

سلام.

روزی که این وبلاگ رو راه انداختم، فکر می کردم که هر روز یا نهایتاً یک روز در میان، مطلب برای نوشتن هست و خواهم نوشت. اما حالا با وجودی که اتفاقات ریز و درشت در اداره زیاد می افته و تقریباً هر کدومش هم حاوی نکته ای هست، اما متاسفانه فرصت نوشتنشون در این جا پیدا نمی شه. به خصوص که این ایام هم نزدیک به عید غدیره و کارهای جانبی بنده بههمین علت بسیار زیاده. به هر حال... .

الان هم در منزل عزیزی مهمانیم و دوستانی در اطراف بنده اند که نمی گذارن ادامه بدم!!!

فعلاً تا بعد!